روزنوشت های کفشدوزک



بهش میگم انقد پاشدم و جنگیدم و نشده که دیگه چشمام ترسیده
ترس دارم از تلاش کردن و نتیجه نگرفتن
میگه تلاش کن.اینبار بهتر.بیشتر.میگه اینبار فرق دارهخیلی چیزا عوض شده تو هم خیلی تغییر کردی اونم به نسبت دو سال پیش
راس میگه خب
باید تلاش کنم.به خاطر خودم آینده م خودش 3>
شاید مقاله ای که این روزا برام شکل یه توفیق اجباری به خودش گرفته بتونه کمک کنه که حداقل ارادمو محک بزنم و خودمو درگیر با یه کاری کنم تا بتونه تمرکزمو برگردونه.
با این حساب حتما باید بابت سخت گیری های بی حد دکتر جان هم ممنون باشم :))))))))

این دو سه روز شاید خیلی بیشتر از متوسط این چند ماه کتاب و این چیزا خوندمیادگرفتن مطالب جدیدی که حتی قرار گرفتن تو حال و هواش هم حال ادمو کلی خوب میکنه
اخ که چقد سخته همه ی  اینا وقتی انقد از علی دورمدلم ساعتها نشستن و حرف زدن میخواد کنارش همه ی این خوندنا و شنیدنا بدون این که باشه و با هم تحلیلش کنیم بی مزه است و حالا من اینجا دوهزار کیلومتر دور از اون نشستم تایپ میکنم و اون احتمالا رفته مامانشو جایی برسونه و حتی موقعیت حرف زدن هم نداریم :(((((
امروز نوشتم عشق تو هر تایمی یه شکلی خودشو نشون میده و البته که برای هر ادمی فرق میکنه.شاید امروز این دلتنگیا از همون عشقه
و نوشتم عشق مراقبت میخواد و البته که این مراقبت تو هر زمانی یه شکلیه
و اینا اصن به این معنی نیست  که ماهیت عشق عوض میشه . درواقع نمود درونی شاید تغییری نکنه و این نمود بیرونیشه که عوض میشه و گاهی برامون سوتفاهم ایجاد میکنه.
یه روزایی به زندگیشون نگاه میکردم و با خودم فک میکردم شاید اونقدا که باید عشق های شیرینی شکلاتی قاطی زندگیشون نیست.خیلیی سرد و مکانیکی به نظر میرسیدنهرکی سرگرم کار و فعالیت های روزمره ی خودش بود
تا این که بیشتر دیدمشون.کاراشونتفریحاتشون .حرفاشون وخلاصه همش.شناختمشون و دیدم چقدر فکرم اشتباه بوده و چقد این لعنتیا خوبن.چقدر تو این تایم از زندگیشون جای درستی و به شکل درستی قرار گرفتن
از اون قشنگتر این که با خودم فک کردم منم با توجه به زمان و مکانم جای درستی هستم و تفاوت همیشه به معنی غلط بودن کار نیست.
خلاصه این که خوشحالم گاهی وقت میذارم واسه بهتر دیدن خودم.
راستی این روزا با خودم فک میکنم هرجا باشم حس غربت دارمهمه جا دلتنگی.همه جا فاصله

وقتی غروبا از شلوغی روز و همه کارا بغلش میشه پناهم و میره همه خستگیا
وقتی تا یه دقیقه مونده به ساعت ۹ لعنتی از ماشین پیاده نمیشم و دلم تا آخرین لحظه کنارش بودن و میخواد
وقتی کنارش حالم بهترینه و تو چشماش همونی رو میبینم که همیشه خواستم
گمونم اسمش خوشبخیته :)
شاید خوشبخیت خود منم وقتی تو فاصله ی سفارش تا آوردن غذا با اون لحن جدیش برام اتفاقات بورس و سکه و ارز و خلاصه همه اینا میگه و از خوشحالیش بابت تحلیل درست روزش.وقتی هر لحظه موفقیتشو میبینم و عزم جدیشو واسه کار و درس و تلاشش واسه این که منم عقب نمونم از این راه
کی جز من انقد خرکِیف میشه از وقتایی که میشینیم و از این که چطور از روزمون استفاده کردیم و چقد مفید بوده میگیم.
______________

اصن امروز دلم کشیده بگم از حال خوبم کنارت؛ از همه وقتایی که تو بدترین شرایطم دستمو گرفتی و حتی تو اوج خستگیت نزاشتی کم بیارم و سقوط کنم تو تاریکی و تنهایی
آقا اصلا اومدم بنویسم.تا برای همیشه یادم بمونه دوشنبه شبی رو که تا چهار صبح بیدار موندی و برام حرف زدی تا آروم بشم. تا هستم یادم هست که چطور بداخلاقیام و تحمل کردی و صبح وقتی زنگ زدی اولین چیزی که پرسیدی این بود که : دیشب خوابیدی؟ خوب خوابیدی؟
ممنونم و شرمندت بابت همه لحظه هایی که اول منو دیدی ، بعد خودت رو
به جبرانش همه وجود تلاش میشم برای این که هر لحظه پُرتر بشی از حس خوشبختی ❤

یه کار پاره‌وقت واسه این روزای الکی چیه؟!
همونم نداریم⁦ :(


از کلاس های دانشگاه بدم میاد.
اصلا باید این شکلی بود که هر ترم چند تا واحد برمیداشتیم.بعد رفرنسشونو بهمون میدادن خودمون می‌رفتیم میخوندیم.هروقت هم سوال داشتیم می‌رفتیم از استادا می‌پرسیدیم.آخر ترم هم می‌رفتیم امتحان
آخه هفته‌ای پنج تا تمرین، یه کدنویسی.اونم فقط واسه یه درس

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

انواع مدل های بافت Andre زندگی رم کرده است!.. دانشگاه علمی کاربردی ، آزاد پیام نور و مدارس تیزهوشان و نمونه دلوتی تازه های صنعت کلینیک فیزیوتراپی دکتر سلام | مجله پزشکي دکتر سلام خدمات قالیشویی بیت کوین رایگان